|
[ جمعه 28 بهمن 1390
] [ 20:50 ] [ Mostafa Dl Ara ]
نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو میدیدم اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود . اگر واقعا عاشقش باشی ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است . اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است . اگر واقعا عاشقش باشی ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید . اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید . اگر واقعا عاشقش باشی ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید . اگر واقعا عاشقش باشی ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید . اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد . اگر واقعا عاشقش باشی ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید . اگر واقعا عاشقش باشی ، واژه تنهایی برایتان بی معناست . اگر واقعا عاشقش باشی ، آرزوهایتان آرزوهای اوست . اگر واقعا عاشقش باشی ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید . اگر واقعا عاشقش باشی ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد . اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند . اگر واقعا عاشقش باشی ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید . اگر واقعا عاشقش باشی ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید . گر واقعا عاشقش باشی ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست . به راستی دوست داشتن چه زیباست ،این طور نیست ؟ می گویند : شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!!
و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!!
گوشه ی خیابان شاد میزد...!!
اما با چشمهای خیس...!
[ جمعه 28 بهمن 1390
] [ 20:46 ] [ Mostafa Dl Ara ]
![]() میان آبشار خاطراتم ٬ کنار بوته های گل نمی نشینم همیشه آرزو کردم که رنگ نگاه بوته گل را ببینم همیشه آرزو کردم که روزی برای لحظه ای نقاش باشم همیشه آرزویم بوده رویا ولیکن یک زمان ای کاش باشم همیشه این سوالم بوده مادر که رنگ لاله ها یعنی چه رنگی همیشه گفته بودی باغ سبز ولی رنگ خدا یعنی چه رنگی نگاه مادرم چون یاس میشد به پرسش های من لبخند میزد زمانی رنگ سرخ لاله ها را به دنیای دلم پیوند میزد ولی من باز می پرسیدم از او که منظورت ز آبی چیست مادر همان رنگی که گفتی رنگ دریاست ٬ همان رنگی که گشته چشم از او تر ز اقیانوس بی طوفان چشمش صدای اشک ها را می شنیدم در آن هنگام در باغ تخیل رخ زیبای او را می کشیدم نگاهی سرخ اشکی آسمانی دو چشمانی به رنگ ارغوانی ولی من هر چه نقاشی کشیدم همه تصویری از رویای او بود و شاید چند خطی که نوشتم همه یک قطره از دریای او بود معلم آن زمان که عاشقانه کنار حرف هایت می نشینم همیشه آرزو کردم که روزی نگاه مهربانت را ببینم ببینم که کدامین دیدگانی مرا با حس دیدن آشنا کرد که دستان مرا تا اوج برد و مرا از دور با چشمش صدا کرد ببینم که چه کس رنگ شفق را به چشمان وجود من نشان داد ببینم که کدامین مهربانی غبار غم رویایم تکان داد اگر چه من نگاهت را ندیدم ولی زیباییت را میشناسم صدای موج روحت را ستاره دل دریاییت را میشناسم ز تو آموختم نقاشی عشق ز تو احساس را رسم کردم ز تب نور امید و موج دل را میان غنچه ها تقسیم کردم ولی من با مرور خاطراتم به اوج آرزو هایم رسیدم هم اینک لحظه ای نقاش هستم معلم را و مادر را کشیدم ولی نقاشی من کاغذی نیست برای رسم ابزاری ندارم کمی احساس را با جرعه ای عشق به روی برگ یاسی می گذارم دل نقاشیم تفسیر رویاست چرا تفسیر یک رویا نباشیم چرا رنگ غروبی سرخ باشیم چرا چون آبی دریا نباشیم اگر چه گشت شعرم بس مطول ولی نقاشیم را قاب کردم سحر شد خاطراتم نیز رفتنتد دوباره من زمان را خواب کردم می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ جمعه 28 بهمن 1390
] [ 20:42 ] [ Mostafa Dl Ara ] ![]() زيباترين سخني كه شنيدم سكوت دوست داشتني تو بود
زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود زيباترين هديه عمرم محبت تو بود زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود زيباترين اعترافم عشق تو بود دوستت دارم
[ جمعه 28 بهمن 1390
] [ 20:37 ] [ Mostafa Dl Ara ]
گریه عشق
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |