|
یارب تو او را همچو من برغم گرفتارش مکن
می گویند : شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!!
و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!!
گوشه ی خیابان شاد میزد...!!
اما با چشمهای خیس...!
در شهر غربت ای خدا هرگز تو آزارش مکن هر چند او از رفتنش چشم مرا گریان نمود ای خدای مهربان از گریه پربارش مکن گر دوری از رویش مرا افسرده و بیمار کرد درشهردوری بیکس است یارب تو بیمارش مکن گر چه ریزم اشک هر شب از غم هجران او گریان ز غم هرگز دمی چشم گهربارش مکن گر با مرگ، زندگی دارد سر بازی ولی یارب تواو را همچو من برغم گرفتارش مکن [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:40 ] [ Mostafa Dl Ara ]
دلـــ ــتــ ـنــگــ ــم
هستند کسانی که از شدت دلتنگی به کُما رفته اند
حرف می زنند
راه می روند
نفس می کشند
اما چیزی حس نمی کنند
هیچ چیز
فقط فکر و فکر می کنند . . .
گاه دلتنگ می شوم دلتنگ تر از همه دلتنگی ها
گوشه ای مینشینم و حسرت ها را می شمارم
و باختن ها را و صدای شکستن ها را . . .
همیشه دلتنگی
[ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:26 ] [ Mostafa Dl Ara ] [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:20 ] [ Mostafa Dl Ara ] حالم خوبه...نگـــــــران نباش
[ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:9 ] [ Mostafa Dl Ara ] قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی! که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری... [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:5 ] [ Mostafa Dl Ara ]
بی ســــــــیگار كه می شوم!اندكـــــــــــی
امــــــــا...جوانی ام,كــــــوه غرورم را خـــــــــرج كرده ام می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:2 ] [ Mostafa Dl Ara ] هـمه زندگیـم درد اسـت؛ درد.. . . . . . [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 17:0 ] [ Mostafa Dl Ara ]
. . . . . . [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 16:59 ] [ Mostafa Dl Ara ] همیشه باید کسی باشد.. . . . . . . . . [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 16:58 ] [ Mostafa Dl Ara ]
پ.ن: ترکــت می کنم تا هر سـه راحت شویم . . . او از قیــد مــن . [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 16:56 ] [ Mostafa Dl Ara ] خدایا . انــتخاب واحــد دنــیا را که خــودت برایــمان انــجام دادی! . . . . . [ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 16:55 ] [ Mostafa Dl Ara ]
[ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392
] [ 16:53 ] [ Mostafa Dl Ara ] خانه ام خشک و خالی است وقتی تو نیستی خانه ام مرده است وقتی تو نیستی دلم بی تابه وقتی تو نیستی زندگیم بی معنا است وقتی تو نیستی می دونی زندگی بی تو لطفی نداره بیا دلم برات تنگ شده بیا دلم برات یه ذره شده بیا به خانه ام اگر نیایی دوستت می میرد می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 16:36 ] [ Mostafa Dl Ara ] چشم به اسمان دوخته ام اسمان شهر من ابری ست و قلبم هنوز می تپد و غنچه ها در انتظار بهار روز شماری می کنند و باران چشم و دل غنچه ها را به لطف می شوید و من در انتظار بوسه یار هنوز در بدر کوچه های نا اشنا هستم هیچ کس باورم نمی کند که من هم بوسه را دوست دارم و اغوش دوست را و گرمی دستی که به سویم دراز شود من اواره کوچه های شهرم سرک می کشم و حتی به کوچه های بن بست سر می زنم چه می دانی و چه می دانم در ان خانه بن بست شاید دلی در انتظارم باشد یاس های خندان پرچین خانه مرا می خوانند اری شاید اشنایی بیابم شاید کسی مرا هم دوست داشته باشد چه می دانی خاطره شاید تو در ان خانه باشی خاطره دوستت دارم حتی اگر دلم راهی نیابد [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 16:31 ] [ Mostafa Dl Ara ]
من زاده این خاکم من زمینم را دوست دارم و جایی را که در ان متولد شده ام من از همین خاکم باغچه ام گل خانه ام سبزی روی سفره ام از اینجا امده است من با این خاک تنفس می کنم و ابی که در ان جاری است و یا از کوهسار می اید و بارانی که بر تنم می ریزد و بوسه ایی که بر لبانم می نشیند همه همه نقش این خاک را دارند و ابی که به ان زندگی داده است من خاطره این خاک و ابم من باغچه ام را دوست دارم گل های نرگس را محمدی را نعنا را و کاکوتی صحرا را من در این خاک زاده شده ام دوست دارم خاطره ام را پدرم را مادرم را نیاکانم را زمینم را و باغم را دوست دارم ان درخت چنار پیر را و ان کلاغ را و بهار را و زندگی را بوسه را و مهربانی را دوستت دارم
[ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 16:28 ] [ Mostafa Dl Ara ] آیینه پرسید که چرا دیر کرده است [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:54 ] [ Mostafa Dl Ara ] دیدی که رفتم ، دیدی که با کوله باری از غم ، با دلی شکسته رفتم… [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:44 ] [ Mostafa Dl Ara ] با اینکه خیلی دوستت دارم اما ، دلم از تو گرفته … [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:39 ] [ Mostafa Dl Ara ] حرفهای آخرت را زدی و رفتی ؟ [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:37 ] [ Mostafa Dl Ara ] بی خیال تر از همیشه ای ، بی وفاتر از گذشته ای ، با آن دل سنگت مرا تنها گذاشتی و داری میروی… [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:30 ] [ Mostafa Dl Ara ] گاهی سکوت تسلیم فریاد ، گاهی اشک همصدا با سکوت
گاهی باید فراموش کرد، به یاد آن فراموشی یادها را در دل خاموش کرد می گویند : شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!!
و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!!
گوشه ی خیابان شاد میزد...!!
اما با چشمهای خیس...!
و ما رفتیم و از این رفتنها خاطره ای نماند، هر چه بود در لحظه خودش خوش بود و اینجاست که گذشته ها خاک میخورند ، گاهی گذشته ها دل را از هر چه غم است پاک میکنند و من خاک خوردم و بعد از سالها پر از غمم ، با اینکه گذشته ها رفت ، خودم هم در حال رفتنم و من میروم و کسی دیگر می آید که مرا یاد نمیکند ، مثل من خودش را از تاریکی ها رها نمیکند در خاموشیها نشستی و شمع وجودت روشن بود ، حق با تو بود که شمع هم دلیل خاموشی بود و آن شمع سوخت و همه چیز تمام شد ، این گذشته ی خاک خورده ی من بود که تباه شد… [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:22 ] [ Mostafa Dl Ara ] دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت می گویند : شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!!
و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!!
گوشه ی خیابان شاد میزد...!!
اما با چشمهای خیس...!
فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید بی محبتیها را از دلش نمیشست همه چیز میگذرد و میشود شبیه یک خاطره ، تصویر دل شکسته ام نیز شبیه یک حادثه و این حادثه روزی تلخ ترین خاطره زندگی میشود ، هر کاری کنی از یاد فراموش نمیشود و تو جرمت تنها شکستن نبود ، تو متهم به شکستن قلبی هستی که هیچگاه آن قلب مثل اولش نمیشود ، هر کاری کنی آن حادثه از خاطرم پاک نمیشود ! و یک عمر میسوزم در حادثه ای که در خاطر تو حتی یک لحظه هم نخواهد آمد! و حالا گناه من چیست ، سزای تو چیست؟ سزای تو این بود که از چشمم افتادی بر زمین ، از دید قلبم شکستی ، همین! [ جمعه 13 ارديبهشت 1392
] [ 12:15 ] [ Mostafa Dl Ara ] کاش بـودی تـا دلـم تنهــا نبـود تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود کاش بــودی تا بـرای قلـب مـن زنــدگی این گونه بی معنا نبـود کاش بـودی تا لبـان سـرد مــن قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود کاش بـودی تا نگـاه خستــه ام بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود کاش بـودی تـا زمستـان دلــم این چنین پرسوز و پرسرما نبود کاش بـودی تـا فقـط باور کنی بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود [ یک شنبه 27 اسفند 1391
] [ 12:46 ] [ Mostafa Dl Ara ]
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش مي کردي
[ چهار شنبه 18 بهمن 1391
] [ 15:48 ] [ Mostafa Dl Ara ] ![]()
مـــرا بــه اســم کــوچـ♥ـکــم کـه... صــدا مــی زنــی! لـحــن صـ♥ـدای تــو... دوسـ♥ـتــ داشـتـ♥ـنــی تــریــن .. صـدای عــالـ♥ـم اســتــ ![]() [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 12:4 ] [ Mostafa Dl Ara ]
مُخـــآطَبـِ خــآصٌِــ عــآشِقــآنِــهـ هــآیـ مَـــنـ ،
دِلَـمـ خیـــلیـ گِــرِفــتـهـ ، کـــآشــکیـ میـ دیــدیـ ایـــنـ کــآشــکیـ میـ خــونــدیـ ایـــنـ عــآشِقــآنِــهـ هـــآرو ، کــآشــکـیـ حِـــسـ میــ کَـــردیـ ایـــنـ دَســتَم بِــهـ نِــوِشــتَــنـ نِمــیـ رهـ ، بِبَخـــشـ ... مُخـــآطَبـِ خــآصٌِــ عــآشِقــآنِــهـ هــآیـ مَـــنـ ،
بــِـهـ دآدَمـ بــِــرِس قَـــبلـ اَز ایـــنکِــهـ بــآوَر کُـــنَــم وآسِــهـ هَمیـــشهـ می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:59 ] [ Mostafa Dl Ara ] ![]()
میتــرســم… کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد نغمــه ِ دلـت را بشنــود و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!! چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت! ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن … [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:57 ] [ Mostafa Dl Ara ] ![]()
وقــــتــــــــــی رفــــــــــــتــــــــــی،
تــــــا آخــــــــــر بــــــرو،
وقــــــتــــــــی مـــــــــانــــــــــدی،
تـــــــــا آخـــــــــر بــــــــــــمـــــــــــــان،
ایــــــــــن تـــــــــــــن خـــســـــــــــته ست،
از نـــــیمه رفــــتـــــــــن هـــــا ... از نــــیمه مــــــــــــانــــــدن هــــــــا ... می گویند : شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!! اما با چشمهای خیس...! [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:46 ] [ Mostafa Dl Ara ] ![]() [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:41 ] [ Mostafa Dl Ara ] ![]()
به نام نامی حضرت عشق
که عشق را درسینه ی
عاشقان نهاد
![]() [ شنبه 14 بهمن 1391
] [ 11:36 ] [ Mostafa Dl Ara ] |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |